آقای حساس خیلی حساس بود ! البته نه این که بنشیند و دست روی دست بگذارد،نه ! ریا اگر نشود، در کمپین " کوفتت بشه گربه ی گنجشک خور" و کمپین " خدا مرگت بده عامل انقراض یوزپلنگ ایرانی " هم عضویت داشت و شب ها از خواب و خوراکش میزد تا با فحش نوشتن زیر پیج امیر تتلو و شاهزاده ی عربستان فرهنگ ناب ایرانی را به رخ جهانیان بکشد و ثابت کند که کوروش میتواند زیر پتوی گلبافت( made in china) مچاله شود و آهسته بخوابد ! آقای حساس مثل هر وطن دوست روشن فکر دیگری از زنده باد و مرده باد متنفر بود و اگر از دستش می آمد میداد روی خشتکش هم شعر های یغما گلرویی را تتو کنند ! اما داور فوتبال بحثش جدا بود !  آخرین بار که ابوالملاقه ی علی آباد اصل را به جرم اعتراض به زندان انداختند چنان حالش خراب شد که در فیسبوکش نوشت هوا را در سرنگ میخواهد و سیل کامنت های عسل_جوجوملوسی و پیشی_ناس ناسی به سوی او روانه شد که ای جانم به فدای حساسیتت! جیجلتو بوخولم ! خلاصه این که حساس بود،نان شبش را میگرفتند،تلگرامش کنار گذاشته نمیشد و چند سلفی با دیوار مهربانی داشت ! شکار چی ها همه بد بودند ولی اگر گوشت در آبگوشتش کم میشد خون به پا میکرد! یک روز آقای حساس که برای رفتن به تجمع جماعت "نجات دریاچه ی ارومیه با شلنگ های اهدایی" پایش به چیزی گیر کرد ! یک کودک خیابانی در خودش جمع شده بود و خوابیده بود ... و مادرش آن طرف تر دستفروشی میکرد ... آقای حساس یقه ی پالتویش را بالا کشید و به راه افتاد ! دریاچه ی ارومیه به او نیاز داشت ... !!